7 ماهگی آرمان
این ماه حسابی تو شیر خوردن اذیت کردی..که اگه مثل عرفان شیر خشک دوست داشتی حتما شیر خشکی می شدی...منو حسابی اذیت کردی..وبا این حال ٣٥٠ گرم اخر این ماه اضافه کردی که وزن گیریه متوسطی به حساب میاد...
یه روز که حسابی اذیتم کردی دادمت به بابا و از خونه زدم بیرون....یه ساعتی پیاده روی تندو باعصبانیت کردم...اروم که شدم برگشتم بغلت کردم...نازت کردم توهم که انگار دلت واسم تنگ شده بود مثل پسر خوب شیرتو خوردی و خوابیدی...
عکسای این ماه
ارمان در حال بالشت بازی
تو این ماه یه روز ناهار رفتیم خونه خاله..که خاله تو رو هم حمام کرد..تو هلیا حسابی برق میزدید...
چون من همیشه تو حمام لباس تنت میکردم با حوله ازت عکس نداشتم که خونه خاله ازت عکس گرفتم
عشق خاله خیلی خوشحال بود که ما خونشونیم....تا دید داری نگاش میکنی تندی اومد که نازت کنه....البته کمی محکم تر
اینجام یه قرار نی نی سایتی هفته بعد از ماه رمضان...تو پارک ملت...که همراه عرفان...خاله الهه و هلیا رفتیم
اما یه روز که ناهار خونه خاله به صرف پیتزا بودیم که دندون هلیا هم تازه نوک زده بود و برای عصر مامانی ایران آش دندونی درست کرد..توهم اونروز تو شیر خوردن حسابی اذیت کردی... خاله گفت حالا ماهم اذیتش میکنیم...ماهم دخترت کردیم البته با لباسای هلیا