آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

عزیزان من *عرفان و آرمان*

ماه سوم زندگی آرمان

امسال عید برای اینکه کوچولو بودی ویه وقت مریض نشی ما به سفر نرفتیم .بعد از اینکه دل دردات خوب شد  تصمیم گرفتیم روز ١٢ فروردین که یه روز آفتابی قشنگ بهاری بود بریم پارک ملت.... رفتیم دنبال خاله الهه وهلیا ...باهم رفتیم پارک...اونجا طبق معمول جناب عالی پس دادی و همه باهم تمام لباساتو عوض کردیم و کلی خندیدیم...خاله می گفت:هر موقع من با آرمان میرم بیرون نمیشه که این بچه پس نده!!!!! اینم عکسای اون روز بقیه عکسا در ادامه مطلب...     اینجاهم عرفان هنوز گچ دستشو باز نکرده ....این تعطیلات خیلی براش خسته کننده بود..چون دوستاش همه سفر بودن و حسابی تنها مونده بود... اینام یه سری عکس از ماه سوم زندگی پسرم ...
22 مرداد 1392

ماه دوم زندگی آرمان

از هفته سوم زندگیت دل دردات شروع شد...هر شب با دل درد زیادی میخوابیدی طوری که من از ساعت ٧شب تا ٢  ٣  صبح یا داشتم شیر میدادم یا بادگلو میگرفتم یا دل دردتو با ماساژ یا باگذاشتن روی دستم اروم میکردم .... شبای سختی بود واوج دل دردات درست روز اول عید بود....برای همین ما اصلا عکس عید از سال ١٣٩٢ نداریم  حتی روز ١ فروردین رفتیم بیمارستان مفید تا معاینه بشی تشخیص باباجون ودیگر دکترا یکی بود ... دل درد کولیکی ....تمام داروهای این دل دردو خریدیم  فایده نداشت . حالا دردات شده بود شبانه روزی  ؟؟؟؟ خلاصه از دارو که نتیجه نگرفتیم چسبیدیم به نذرو نیاز...که خدارو شکر روز ششم عید دردات خیلی کم شد و ناپدید شد. نم...
2 مرداد 1392

ماه اول زندگی آرمان

ماه اول زندگیت فقط تو شیر خوردن  و خوابیدن خلاصه میشه...طوریکه ٣ روز اول تقریبا ٢٤ ساعته داشتم شیر میدادم  البته شیر خودمو... هربار میذاشتمت توی جات که بخوابی یه ربع بعد با گریه ی گرسنگی بیدار میشدی اینم عکسای ماه اولت ٦ روزگی اینجاطبق معمول دنبال شیر بودی !!! ١١ روزگی و ٢٠ روزگی ...
2 مرداد 1392

به دنیا آمدن آرمان...

آ رمان روز 10 بهمن 1392 -روز تولد حضرت محمد(ص)- به دنیا آمد صبح زود من و بابا و عرفان -که برای دیدن داداشش لحظه شماری می کرد- به همراه آقاجون ونیز مامانی وباباجون رفتیم بیمارستان عرفان البته شما آقا پسر قرار بود 12 بهمن به دنیا بیای اما روز نهم که تولد مامان باشه چندتا تکون شدید خوردی  و اومدنتو جلو انداختی این عکس وقتیه که هنوز تو شکم مامانی آرمان ساعت ٨:٤٥ (دقیقا مثل داداشش) با وزن ٢٩٠٠.قد ٥١ به دنیا اومد... تو یه پسر نازو سفید بودی با چشای باز که همرو  با دقت نگاه میکردی  هرکی میومد دیدنت میگفت ماشالا چه نگاهی میکنه انگار میخواستی دنیای اطرافتو زود بشناسی   این اولین عکس...
28 تير 1392